درستکارترین مردم جهان، بیشترین احترام [ =بزرگداشت ] را به سوی خود جلب شده می بینند، حتی اگر هدف بیشترین بدرفتاریها و نارواییها قرار گیرند.
برای آغاز هر دگرگونی در خود، ابتدا سرچشمه ی پرورش ترس و نفرت را در وجود خود شناسایی و ریشه کن کنید.
از مهمترین کارهایی که به عنوان یک آدم بزرگ می توانید انجام دهید، این است که گهگاه به شادمانی دوران کودکی برگردید.
درون تو مُشتی گوشت قرمز است که دیدن اَن، تو را با خودت روبرو نمیکند. تو لابلای آن گوشتهای قرمز درون اَن نیستی، آنجا را نگرد، خودت را در آرزوهایت خواهی یافت.
زندگی شما را با اندوخته هایتان نمی سنجند، بلکه ملاک سنجش، بخشایش و ازخودگذشتگی شماست.
گذشته ی شما بهبود نخواهد یافت، پس آن را رها کنید.
زمانی که تعطیلات را آغاز می کنید، در برابر آینه بایستید و به خود بگویید: کسی حق ندارد این روزهای خوش را از من بگیرد، حتی تو!
شما می توانید به پرستشگاهی با شکوه بروید و ساعت ها به نیایش و دعا بپردازید و بهترین پاکی ها و قداست ها را برای خود آرزو کنید؛ ولی اگر پیش از آن، در قلب خود پرستشگاهی نساخته باشید، با هیچ نیایشی، حضور قلب خود را در آن پرستشگاه احساس نخواهید کرد.
رمز و راز دستیابی به دارایی و فراوانی، آن است که ذهن را بر آنچه ندارید، متمرکز نکنید و از هر فرصتی برای شکرگزاری و سپاسداری از آنچه که دارید بهره گیرید.
برای دستیابی به کسب و کار دلخواه و داشتن درآمد زیاد، محدودیتی وجود ندارد. آنچه کمیاب است، اراده ی پابرجا برای رسیدن به آنهاست.
آسانسوری که بتواند شما را به بالاترین طبقه ی کامیابی برساند، از کار افتاده است و شما ناگزیرید که راهروی کامیابی را پله پله بالا بروید.
همه ی ما در طول زندگی خود به کارهایی دست می زنیم که به درستی از آن سر رشته داریم و با شرایط ما سازگار است.
بزرگترین بازدارنده بر سر راه زندگی لذت بخش، این است که کمابیش همه به اندوه با اندوه پاسخ می گویند، به خشم با خشم و به کینه با کینه.
سبب ساز آرامش باش و هرجا هستی، شادی و تکاپو را با خود به آنجا ببر و این چنین است که همه ی موانع برداشته می شوند.
بگذارید اندیشه های شما در عشق بمانند و کردارهای شما از این عشق جان بگیرند. این تشخیص مسیر پاک شماست. شما براستی می توانید ترس و تردید را رها کنید. آزادیای از این بزرگتر وجود نخواهد داشت.
برای رسیدن به خوشبختی، راهی وجود ندارد، چرا که خوشبختی، خود یک راه است.
برای رسیدن به خوشبختی، راهی وجود ندارد، چرا که خوشبختی، خود یک راه است.
اگربه هدف خود ایمان داشته باشید، فرصت ها دربرابرتان رژه خواهند رفت واگربراین باورید که کارها درست ازآب درنمی آیند، موانع یکی یکی دربرابرتان قد علم خواهند کرد.
درعزت نفس سخن از نفس درمیان است نه ازمال و مکنت و تایید و تحسین.
آسانسوری که بتواند شما را به بالاترین طبقه موفقیت برساند، ازکارافتاده است و شما ناگزیرید که راهروی موفقیت را پله پله بالا بروید.
موفقیت زمانی به دست می آید که با اطمینان و عزمی راسخ جهت تحقق آرزوهای خود گام برداریم و زندگی خود را آن طورکه مایلیم بسازیم.
اگرمی خواهید درهرکاری پیروزمند باشید، باید این طرز فکررا که شکست خوردن بازنده بودن است ازسربه درکنید.
برای انجام هرکاربرجسته وموفقیت آمیز، آرامش خیال، آشتی با خویش، اعتماد به نفس، انعطاف پذیری و چابکی و زیرکی لازم است.
دارندگان شخصیت سالم نه تنها دربرابرتغییرمقاومت نمی ورزند بلکه می کوشند هرروز زندگی را با تغییرو تحول بیامیزند.
اعتبارو خوشنامی ازدریچه چشم دیگران معنی می شود؛ کنترل آن دردست شماست. تنها چیزی که عنان اختیارش را دردست دارید، شخصیت شماست.
اوضاع و شرایط زندگی ، شخصیت انسان را نمی سازد، بلکه نقاط ضعف وقوت او را آشکارمی کند.
شخصیت هرکس با رفتارش شناخته می شود نه با کلماتی که برزبان می آورد.
تفاوت گل زیبا و علف هرز درداوری و قضاوت شما نهفته است.
مقام جادویی زمان حال را دریابید که زمانی یگانه ومنحصربه فرد است و شما با غرقه شدن درآن، مجالی برای افکارمسموم و رنج آورنمی یابید.
لحظات بین رویدادهای شیرین و دلپذیر، به اندازه همین رویدادها ارزش زیست و لذت بردن را دارند.
روزهای عمر ما ذخایر گرانبهای زندگی ما هستند.
گذشته ها را گذرانده ایم وعده آینده را به هیچ یک ازما نداده اند. پس ما تنها زمان حال را دراختیار داریم.
ذهنی که در آرامش است ذهنی است که در صدد آسیب زدن به دیگران نیست و از هر گونه
نیروی مادی موجود در کائنات نیرومندتر است.
.تو انسانی مفید و ارزنده هستی- نه به این دلیل که دیگری این را می گوید. نه به این دلیل که
پول زیادی در می آوری- به این دلیل که تصمیم می گیری این را بپذیری.
اگر می خواهی برای زندگی ات معنای عمیقی بیابی نمی توانی آن را از لابه لای اظهار نظر
دیگران در مورد خودت پیدا کنی. به درون خودت رجوع کن.
اگر از اعتماد به نفس بهره ندارید، به کاری بپردازید که در نتیجه انجام آن نسبت به خود احساس رضایت کنید.
به جای اینکه به باغ دیگران سرک بکشید و ذهن خود را به کار ایشان معطوف کنید، به کار خود بپردازید و هرچه را می خواهید در باغ خویش بکارید.
برای تغییر هرگونه رفتار باید به منبع دانایی و توانایی باطن خود متوسل شوید.
آنچه را باور کنید، حقیقت خواهد یافت.
قصد ونیت، جوهرروح شماست که وجود فیزیکی شما را به تحرک وا می دارد.
نویسنده، روانشناس و سخنران آمریکایی (1940)
گردآوری و ویرایش : مریم فودازی
"وین والتر دایر" (Wayne Walter Dyer) در دهم می سال ۱۹۴۰ در شهر "دترویت" از توابع ایالت "میشیگان" ایالات متحده به دنیا آمد.
او بیشتر دوران نوجوانی خود را در پرورشگاه بسر برد و در دوران دبیرستان در "دترویت" به مشاوره میپرداخت. وی هم اکنون در دانشگاه "سنت جان" سرگرم کار پژوهش است.
دایر، مدتی در فرهنگستان کار می کرد و در همین زمان، نوشته های خود را در روزنامه به چاپ میرساند و به گونهای آزمایشی به درمانهای خصوصی میپرداخت. سخنرانی او در دانشگاه "سنت جان" که در مورد شیوهی متمرکز شدن اندیشههای منفی و گفتگوی برانگیزاننده بود، دانشجویان را بر آن داشت تا در کلاسهای خصوصی او نام نویسی کنند. آژانس ادبی به دایر پیشنهاد کرد، ایدههای خود را در یک کتاب گردآوری کند که نتیجهی آن، کتاب "گسترهی اشتباهات شما" بود. نخست، فروش کتابها بسیار اندک بود. از این رو، وین دایر، پیشهی تدریس خود را رها کرد و با سرسختی، یک فروشگاه کتاب در زمینهی گفتگوهای تصویری یافت. سرانجام، تلویزیون ملی اجازه داد که دایر همراه با "فیل دوناهو" و "مرو گریفین" در گفتگوی شب شرکت کند.
دایر، همچنان برای ساخت یک سری از نوار کنفرانسهای خود و همچنین تدوین کتاب تازهاش تلاش میکرد. او بیشتر، داستانهایی را از زندگی خانوادگی خود بازگو نموده و در قالب این داستانها، کارآزمودگی کنونی خود را نتیجه گیری میکرد. "مرد خودساخته" کتابی بود که به بخشی از کششهای خود او اشاره داشت. دایر به خوانندگانش پیشنهاد میکند که واقع بین باشند، چون ندای باور به خود، همانند یک راهنمای مذهبی، انسان را کارآزموده میکند و همچنین به خوانندگان خود پیشنهاد میکند که پیرو عیسی مسیح باشند.
دایر در "مائوی"، "هاوایی" زندگی میکند. او تاکنون دوبار ازدواج کرده و هفت تا از هشت فرزند خود را از زن دومش یعنی "مارسلنه" (Marcelene) دارد. مسن ترین دخترش از همسر پیشین او، "تریسی" نام دارد و همگی در "فلوریدا" زندگی میکنند.
وین دایر می گوید:
"همیشه به ماجرای گاندی (ماهاتما گاندی)، زمانی که به درون قطاری که به "نیودهلی" (یکی از شهرهای آفریقای جنوبی) می رفت، می اندیشم. تکه کاغذی به او داده شد که از او میپرسید: پیامتان چیست؟
او به کسانی که بیرون قطار بودند گفت :
"زندگی من، پیام من است. به پرستش معنویام، همچون کاری که با شیوهای ویژه باید هر روز آن را تکرار کرد، نمی نگرم."
کتابهای وین دایر بر این پایهاند :
- رهنمودهای فنون کار (۱ ژانویه ۱۹۷۵)
- گسترهی اشتباهات شما (۱ آگوست ۱۹۷۶)
- سر رشتهی زندگی خود را در دست بگیرید (۱ آوریل ۱۹۷۶)
- اوج و محدودیت (۱۹۸۰)
- هدیههایی از آیکیس (۱ فوریه ۱۹۸۳)
- به راستی چه چیزی برای فرزندتان میخواهید (۱ سپتامبر ۱۹۸۵)
- زندگی در آگاهی؛ کتاب و نوار صوتی/ لوح فشرده
- تعطیلات شاد (۱۹۸۶)
- داستان راستین؛ در همهی روزهای زندگیتان معجزه باشید (۱ آگوست ۱۹۹۲)
- خردمندی روزها (۱ آکتبر ۱۹۹۳)
- چگونه شخصی نامحدود باشیم (نوامبر ۱۹۹۴)
- شما آن را میبینید، زمانی که به آن باور دارید؛ راهی برای ارتباط ویژه با درون (۱ آوریل ۱۹۹۵)
- رازهای درون شما؛ گفتگویی در مورد آزاد بودن شما (۱ آوریل ۱۹۹۵)
- یک پیمان، یک پیمان است (۱ آگوست ۱۹۹۶)
- سرنوشت آشکار شما؛ نُه روش معنوی برای به دست آوردن هر چیزی که میخواهید (۱ آوریل ۱۹۹۷)
- خردمندی سالها (۱ نوامبر ۱۹۹۸)
- برای هر دشواری، راهکاری معنوی وجود دارد (۱ سپتامبر ۲۰۰۱)
- ده راز دستیابی به کامیابی و آرامش درون (۱ می۲۰۰۲)
- مراقبه؛ روشی برای ارتباط آگاهانه با خداوند (۱ سپتامبر ۲۰۰۲)
- سمینار کرولاین مایس و وین دایر (۱ می۲۰۰۳)
- ماندن در مسیر (۳۰ سپتامبر ۲۰۰۴)
- نیروی گمان؛ با هم یاد بگیریم که جهان شما در درون شماست (۱ فوریه ۲۰۰۴)
- خود پاکدامن شما (۱۵ نوامبر ۲۰۰۵)
- ندای درون؛ فراخوان نهایی شما (۱ فوریه ۲۰۰۶)
- آغاز موازنه؛ نُه روش برای هماهنگی خویها و آرزوها (فوریه ۲۰۰۶)
- هر روز در آگاهی از کامیابیهایتان باشید (۱۵ آوریل ۲۰۰۶)
- اندیشههایتان را وادار کنید که برای شما کار کنند (۱۵ فوریه ۲۰۰۷)
- دیدگاهتان را دگرگون کنید تا زندگیتان دگرگونی یابد (۳۱ ژولای ۲۰۰۷)
- زندگی در دانش تائو؛ همه چیز در مورد تائو ته جینگ و اثبات درون (۳۱ ژولای ۲۰۰۸)
- از بهانهها خارج شو (ژانویه ۲۰۰۹)
وین دایر در بخشی از کتاب خود با نام "نیروی نامرئی" می نویسد:
"نیروی مثبت الهی، نیروی عشق و پذیرش است. از هیچ کس، کوچکترین چشمداشتی ندارم. دربارهی کسی پیشداوری نمیکنم و از دیگران میخواهم همانگونه آزاد باشند که در باطن هستند."
دکتر وین دایر Wayne W. Dyer" "، یکی از نام آورترین نویسندگان و سخنوران در زمینهی گسترش شخصیت است که بیش از سی کتاب از وی چاپ گردیده و در هزاران برنامه ی تلویزیونی و رادیویی شرکت کرده است.
دکتر دایر می گوید که در زندگی خود هر کاری را که می خواسته، کرده و پس از این هم خواهد کرد. وی بر همهی ناتوانیهای منش خویش چیره شده است، آنچنان که میتواند خستگی، سرماخوردگی و حتی دردهای خود را نیز با نیروی اراده از بین ببرد. وی بیان می دارد که :
"بیشتر مردم از نیروی مغز خویش آگاهی ندارند. در حالی که مغز انسان میتوانسته این همه کار در جهان انجام دهد، بی گمان می تواند همهی ناتوانیهای منش خویش را نیز از بین ببرد."
دایر تاکنون هزاران نفر از انسانهای شکست خورده را به بالاترین درجهی آرامش، کامیابی و ثروت رسانده است. دگرگونی روحی او داستان شیرینی دارد که در کتاب "باور کنید تا ببینید"، به بیان آن پرداخته است.
وی می گوید، سالها از ستم و بی مسؤولیتی پدرش به خانواده، سرشار از خشم و نفرت بوده است؛ تا اینکه یک روز از پشت میز اتاقش در دانشگاه بر آن می شود تا بدنبال پدر مست و لاابالی خود بگردد و به کینخواهی از او بپردازد. جستجوی یک مست دائم الخمر [ =میخواره ] در سراسر آمریکا کار بسیار سختی به نظر می رسد، ولی او از هر امکانی بهره میگیرد تا اینکه در مییابد پدرش چند هفته پیش در شهری دورافتاده بر اثر ناراحتی کبد ناشی از نوشیدن الکل درگذشته است. سرانجام، با هزاران پرس و جو، گور پدر را مییابد. در حالی که سرشار از نفرت و کینخواهی بوده، بالای گور می ایستد. مدتی به گور نگاه می کند... پس از چند دقیقه که به آن خاک می نگرد، ناگهان عاطفهای پنهان از پشت سالها نفرت، زبانه کشیده و به گریه میافتد. او در آن سیل اشک، پدرش را با وجود همهی زخمهای روحیاش می بخشد. او می گوید:
"پدرم را بخشیدم و با این بخشش شگفت آور و آنی، احساس کردم همهی سدهای روحی که شکوفایی احساس خوشبختیام را از من گرفته بودند، در برابر نیروی عاطفی این بخشش نابود شدند، دود شدند و گویی در زندگیام، بامداد از راه رسیده باشد. پس از آن، به نیروی بخشش پی بردم و فهمیدم انسانی که میبخشد، خود، امکان پیشرفت بیشتر به سوی آرزوهایش را مییابد. میبخشی و خودت آزاد میشوی. این آزادی، بسیار نزدیک به ماست. اگر زرنگ باشیم و خوب ببینیم."
از آن زمان تا به امروز، وی کمر خدمت به مردم بسته و در بیشتر نوارها و کتابهای علمی و عرفانی، بسیاری از خوانندگانش را در سراسر دنیا شیفتهی خود کرده است. او همهی کتابهای خود را در فضایی آکنده از عرفان شرقی، سرودههای مولانا، گفتههای حکیمانهی قرآن و انجیل در زمینهی دانش روانشناسی جدید می نویسد و شنیدن نوای استوار او آرامش بخش است. تاکنون دو کتاب از مجموعه ی کتابهای ایشان، مقام پرفروشترین کتاب سال آمریکا را یافتهاند. برای نمونه، کتاب "گسترهی اشتباهات شما"، در سال ۱۹۷۶، در حدود سی میلیون نسخه فروش رفت که جزو یکی از بالاترین فروش کتابها در تاریخ است. دایر در سال ۱۹۸۷، بهترین سخنران ایالات متحده شناخته شد.
لینک منبع:http://www.rahpoo.com/Default.aspx?spkPath=Dayer
اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند.... فقط از فهمیدن تو می ترسند.
اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند.... فقط از فهمیدن تو می ترسند.
شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است.
فاطمه یک زن بود ، آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد.
تصویر سیمای او را پیامبر، خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه
و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه ابعاد گوناگون ((زن بودن)) نمونه شده بود.
مظهر یک دختر در برابر پدرش
مظهر یک همسر در برابر شویش
مظهر یک مادر در برابر فرزندانش
مظهر یک زن مبارز و مسئول در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش!
وی خود یک امام است. یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده آل برای زن، یک اسوه،
یک شاهد برای هر زنی که می خواهد شدن خویش را خود انتخاب کند.
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه داخلی و خارجی،
در خانه پدرش، خانه همسرش، در جامعه اش، در اندیشه و رفتار و زندگی اش،
چگونه بودن را به زن پاسخ می داد.
نمی دانم از او چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟
من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم، باز درماندم :
خواستم بگویم:
فاطمه دختر خدیجه بزرگ است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم:
فاطمه دختر محمد (ص) است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم:
فاطمه همسر علی (ع) است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم:
فاطمه مادر حسنین است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم:
فاطمه مادر زینب است
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه ، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه ، فاطمه است...!
اگر عشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟
کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری...
بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود !
من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند.
خدایا
می دانم که اسلام پیامبر تو و تشیع دوست تو با "نه" آغاز شد
مرا ، ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی ، به " اسلام آری" و به " تشیع آری " کافر گردان!
شگفتا وقتی که بود نمی دیدم وقتی می خواند نمی شنیدم وقتی دیدم که نبود وقتی شنیدم که نخواند چه غم انگیز است وقتی که چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد .تشنه آتش باشی و نه آب و چشمه که خشکید چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تاخت و در خود گداخت و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید تو تشنه آب گردی و نه تشنه آتش و بعد از عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت